مکتب محمد ص ، هنر برتر "انسان بودن"
بمناسبت رحلت چکاد رسالت، آخرین سخنگوی خدا حضرت محمد بن عبدالله ص _99
بسمالله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و رحمهالله.
خیلی خوشوقت هستم که خدمت اساتید بزرگوار و دانشجویان محترم عرض ادب میکنیم. اگر در بین عرایض من ةدوستان نکته و فرمایشی داشتند اشکالی، نقدی، سؤالی و بحثی داشتند همان وسط بحث بفرمایند. کسانی که با ادیان دیگر، آیینهای معنوی و عرفانی، خیلی آشنا نیستند و نمیدانند که این چه نعمت بزرگی است که خداوند متعال به وسیله پیامبر اکرم(ص) به ما عنایت کرد. ارائه تصویری عقلی و قلبی از خداوند که در بسیاری از خداوند آیینها ما نمونه و حتی نزدیک به آن را هم نمیبینیم. خیلیها در شرق و غرب عالم قائل به خداوند هستند، قائل به معنا هستند، ماتریالیست نیستند اما خدایی که معرفی میکنند خیلی کوچک و آسیبپذیر است، خدایی است که خیی چیزها را نمیداند و خیلی چیزها را نمیبیند و خیلی چیزها را نمیشنود، خدایی است که بسیار انتزاعی است یا آنقدر دور است که نمیشود او را صدا زد دعا کرد، با او سخن گفت، از او چیزی خواست با او عشق ورزید، و از او معذرتخواهی کرد. خدایی اینقدر دور و ناشناخته است که نمیشنود، نمیبیند، سمیع و بصیر نیست، آگاه و علیم بکل شیء و به همه چیز نیست. قادر و قدیر به کل شیء و هر چیزی و هر کاری نیست یا اینقدر انتزاعی و دستنیافتنی و ناشناختنی است که وجود و عدم او مساوی است یا آنقدر نزدیک و بشری میشود که خدا همیشه یکی مثل ما و یک مقداری زورش بیشتر، یک مقداری قدرتش بیشتر، که میتواند ما را مجازات کند و میتواند به ما پاداش بدهد اما یک تفاوت خیلی جدی و جوهری با ما ندارد الآن شما میبینید بیشترین پیروان دینی در جهان تصویرشان از خدا و انسان چقدر مخدوش است، با این که قبول هم دارند اما بالاخره این که عیسی مسیح خداست یا این که انسان و بشر است؟ پسر خدا به زمین آمد؟ نیامد؟ ارتباط زمین و آسمان چگونه بهم برقرار میشود یا مستقل میشود ابهامات بسیار زیادی در حوزه الهیات و تئولوژی در این باب وجود دارد و بنابراین این که بزرگترین خدمت پیامبر اکرم(ص) به بشر، معرفی کردن خداوند و تعریف درست خداوند به انسان، و تعریف درست انسان به انسان است ما خودمان را از طریق قرآن و خطاب خدا با خاتم انبیاء(ص) میشناسیم و میتوانیم درست بشناسیم، شناخت درست خدا و شناخت درست انسان. اساساً بعثت و انگیزش به این معنا که یک خطشکنی در مسیر عادی و راکد زندگی است. قرآن میفرماید قبل از بعثت انبیاء جامعه بشری یکدست مثل این که در مرداب و در باتلاق در رکود علمی و عملی و اخلاقی زندگی میکنند و سرشان را پایین انداختند و همینطور جلو میروند و به تعبیر قرآن کریم «...وَ یَأْکُلُونَ کَمَا تَأْکُلُ الْأَنْعَامُ...» (انعام/ 12)؛ همانطور که چارپایان و حیوانات دارند زندگی میکنند همینطور انسان زندگی میکند تا وقتی که بعثت اتفاق میافتد و انبیاء و بخصوص پیامبر اکرم(ص) میآیند و یک چشمانداز جدیدی پیش روی بشریت قرار میدهند و این که سرتان را بالا بگیرید شما روی دوپا بایستید و درست به اطرافتان نگاه کنید. یکی از بزرگترین و مهمترین دستاوردها و خدماتی که پیامبر اکرم(ص) و بعثت ایشان به بشریت کرد این است که یک چهره درست و واقعبینانه و معقول و معنوی از خدا و از انسان و از هستی به انسان نشان داد. در واقع پیامبر اکرم(ص) بحث از این بود که حرکت و عمل جهادی، ریشهاش خود بعثت و مبعث است یعنی اگر نبود هیچ نوع جهاد و فعالیت فراطبیعی و معنوی وجود نداشت. کار جهادی یعنی کار معنوی. عملی که معنوی است هدفش معنوی است، نه خستگی میآورد نه یأس میآورد نه طلبکاری از دیگران میآورد و کاملاً خستگی ناپذیر تمام خطوط مقابل را میشکند تمام سدها را از سر راه برمیدارد هرجا که معنویت درست نباشد، آثار بعثت الهی نباشد عمل جهادی آنجا نه معنا دارد و نه امکان دارد برای این که وقتی معنا و معنویت نیست، وقتی خدا هدف نیست، هدف ماده و منافع شخص فاعل است، و هرکسی به فکر خودش و منافع خودش هست و به خودش میاندیشد، طبیعتاً ما چیزی به نام ایثار و فداکاری و تلاش بدون توقع و بدون درخواست دستمزد و بیلان کار دادن و طلبکاری نخواهیم داشت یعنی قطعاً هرکسی به فکر خودش و منافع خودش هست اگر هم دارد به دیگران خدمت میکند باز در واقع به دنبال خدمت مادی به خودش هست اما وقتی از زاویه مبعث به انسان و جهان و به زندگی و به مرگ، به عمل نگریسته میشود همه چیز یک مرتبه تغییر میکند یعنی چشمانداز انسان تغییر میکند، انگیزهها عوض میشود، اندیشهها عوض میشود. میخواهم عرض کنم که نقطه عزیمت هر عمل جهادی همین بعثت معنوی است که نقطه شروع همه بعثتهای معنوی هم پیامبر(ص) به عنوان آخرین رسول خدا که جهت خدا را به انسان نشان بدهد جهت تکامل و راه تکامل را به انسان نشان بدهد. وقتی این هدف و مسیر نشان داده شد از درون این قطعاً عمل جهادی و مدیریت جهادی و اقتصاد جهادی، سیاست جهادی، دانشگاه جهادی، حوزه جهادی، همه اینها متولد میشود. اگر آن هدفگیری معنوی و اصلی و نهایی نباشد حوزه هست، دانشگاه هست، همه وزارتخانهها هست، مجلس هست، ریاست جمهوری هست، دستگاه قضایی و دادگستری هست همه چیز هست و هیچی نیست چون هرکسی دنبال انجام امورات عادی و روزمره خودش هست و بر اساس روزمرگی بدون نگاه جهادی عمل میکند. ممکن است اسم معنوی روی آن بگذارد اما در واقع محتوای مادی پیدا میکند قرآن کریم میخواهد همه ما، یعنی همه انسانها به یک معنا مبعوث بشوند نه عیناً بعثت پیامبر که مخصوص رسولالله و رسل الهی و خاتم انبیاء است اما بعثت هر فرد و جامعهای در حد خودش و توان خودش اما رو به همان هدف است، این تعبیری که میفرماید: «وَ مَنْ أَحْسَنُ قَوْلًا مِمَّنْ دَعا إِلَى اللَّهِ وَ عَمِلَ صالِحاً وَ قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ» (فصلت/ 33)؛ یعنی پیامبر اکرم(ص) و بعثت ایشان راه را باز کرده به این که، دارد میگوید اویی که بهترین سخنگو و زیباترین سخن، چه سخنی زیباتر و چه سخنگویی زیباتر و قابل تحسینتر از این که دَعا إِلَى اللَّهِ؛ دیگران را به سوی حق مطلق دعوت کند، نه به سوی خودش و نه به سوی دیگران، و نه به سوی هیچ چیز دیگری و در کنار آن وَ عَمِلَ صالِحاً؛ عمل صالح، عملی که به انسانیت انسان بیفزاید و بعد صداقت و صراحت و این که قالَ إِنَّنِی مِنَ الْمُسْلِمِینَ؛ بگوید و اعلام موضع کند، صادقانه و صریح بگوید که من هم به آن گروه و حزب کسانی که در برابر حق تسلیم هستند ملحق شدم.
اگر کسی با این دیدگاه آمد یعنی دعوت نظری و عملی، فقط به سمت آن حق مطلق خداست، در کنارش هر عملی نه، بلکه عمل درست، عمل صالح که در همان مسیر باشد و بعد هم به صراحت و شفاف و صادقانه اعلام کند که من جزو آن گروهی هستم که در صف و در جبهه آن کسانی هستم که در برابر حق تسلیم هستند من در برابر حق تسلیم هستم دنبال حق هستم نه چیز دیگری، این درس بزرگ بعثت است از درون این نگاه است که کار جهادی، علم جهادی، خانواده جهادی، دولت جهادی و اسلامی متولد میشود و در واقع، این قول حسن و قول احسن هم، قول که میگویند ریشه آن عقاید است یعنی باید درست بشناسی تا بتوانی آن را به زبانی بیاوری و اظهار عقیده بکنی، این مبعث نشان میدهد که هر نوع رشد و تکامل در حوزه رفتار، اخلاق، و ارزشهای فردی و اجتماعی، ریشهاش باید در آن قول احسن یعنی عقاید درست، بهترین عقاید، زیباترین و بهترین زاویه نگاه، زیباترین چشمانداز به هستی که درستترین چشمانداز است همه در گرو آن است یعنی اگر آن آگاهی و ایمان، آن عقاید درست باشند بقیه ارزشها ارزش میشوند و ارزش واقعی پیدا میکنند و الا اگر عقاید و زاویه نگاه به هستی و انسان درست نباشد و در راستایی که انبیاء نشان دادند نباشد ممکن است خیلی تلاش بکنیم و خیلی از کارها را انجام بدهیم اما هیچ کدام ماهیت جهادی ندارد چون نه الیالله است و نه از سر تسلیم در برابر حق است. تمام قرآن به ما میآموزد که تمام زندگی و هرکس هر کار و هر شغلی که دارد حواسش باشد به این که آن هدف اصلی کجاست و چیست؟ کل زندگی و الا یک بازی و یک شوخی مسخره است، فریبنده است و اتفاقاً منطقیترین کار را بین مادیون آن کسانی میکنند که خودکشی میکنند یا سرشان را توی گِل میکنند که نبینند و زودتر این دوران تمام بشود اصل حیات و زندگی و کل آثار زندگی از جمله عمل مدیریتی، عمل علمی، عمل سیاسی و اقتصادی، عمل هنری، رسانهای، همه اینها باید به این ریشه برگردد و این مدیریت و عمل مادی و طبیعی، یعنی از سر غرایز و برای منافع صورت میگیرد نه جهادی که از سر وظیفه و در جهت ارتقاء و تکامل صورت میگیرد فرقش را قرآن کریم توضیح داده است که این هم از دستاوردهای مبعث پیامبر اکرم(ص) خیلی واضح پیام خداوند را اینطور به ما میرسانند که میفرمایند: «الذین کفروا» کسانی که کفر ورزیدند، برای این که تفاوت زندگی ایمانی و زندگی منهای ایمان را تبیین کند، زندگی معنوی توحیدی با زندگی بدون معنویت که بدون معنا میشود میفرماید: «...الَّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ وَ یَأْکُلُونَ کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ وَ النَّارُ مَثْوىً لَهُمْ» (محمّد/ 12)؛ آنهایی هم که کافر هستند، اولاً تعبیبر «کفروا» خیلی مهم است بعضیها فکر میکنند که کافر یعنی هر کسی که برای خانواده کافری متولد شده همه اینها «الذین کفروا» میشوند و هرکسی در خانواده ایمانی و مسلمان به دنیا آمده است اینها همه «الذین آمنوا» میشوند! در حالی که "کفروا" و "آمنوا" فعل هستند، «الذین کفروا» یعنی آنهایی که کفر ورزیدند یعنی یک فعلی را آگاهانه و آزادانه انجام دادند به این معنا که کسانی که اساساً انتخاب نکردند و در معرض انتخاب قرار نگرفتند و آگاهی و آزادی به آن حدی نرسیده که انسانیت انسان ظهور بکند اینها بیشتر جاهل و مستضعف هستند اینها نه مؤمن هستند نه کافر هستند نه منافق هستند و یک رده عقبترند حالا اگر قصور دارند که خب مستضعف هستند اگر تقصیر با خودشان است خب مقصرند و خودشان در این قضیه نقش دارند ولی تفاوت دوتا زندگی اگر بخواهیم زندگی جهادی و زندگی غریزی، حیوانی و مادی را، اینجا که حیوان میگوییم قصد توهین نیست این که میگویند غرایز حیوانی، چون حیوان موجود جاندار، هر موجود زندهای جاندار است. میفرماید آنهایی که کفر ورزیدند یعنی حقیقت را میدانند به آنها ابلاغ شده ولی رو برمیگردانند حق را میپوشانند و تسلیم حق نمیشوند «الذین آمنوا» یعنی آنهایی که حق به آنها عرضه میشود و میپذیرند و با اراده در برابر تسلیم میشوند، و لجاجت و استکبار به خرج نمیدهند و تسلیم حق هستند. اینجا میفرماید: «الَّذینَ کَفَرُوا یَتَمَتَّعُونَ، اینهایی که مبنای زندگیشان بر اساس ایمان معنوی و توحیدی نیست کفر را انتخاب کردند، الذین کفروا یعنی آنهایی که کفر را انتخاب کردند و الذین آمنوا یعنی آنهایی که آگاهانه ایمان را انتخاب کردند، یَتَمَتَّعُونَ، بله از مواهب زندگی استفاده میکنند و لذائذشان و بهرهشان را میبرند وَ یَأْکُلُونَ، میخورند، اما کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ، این نحو زندگی کردن و این نحو استفاده کردن از امکانات، این نحو خوردن و پوشیدن و تفریح کردن و درس خواندن و سر کار رفتن و آمدن و مصرف کردن و آمدن، هیچ تفاوت ماهوی با نحوه حیات انعام و چارپایان و گاو و گوسفند، قرآن کریم میفرماید ندارد. این درس بزرگی است که مبعث و انبیاء به ما آموختند و آن این است که مراقب باشید که همین استفادههای از زندگی، تمتع، خوردن، بهره بردن، همه اینها معنادار و ممکن است اما به دو سبک، دو نوع زندگی است، یکی کَما تَأْکُلُ الْأَنْعامُ، یکی انسان، نحوه خوردن انسان و انعام، انسان و حیوان متفاوت است، هر دو گرسنه میشوند و نیاز به غذا دارند، هر دو نیاز به استراحت دارند، نیاز به همسر، نیاز به کار، امنیت، مسکن، بهداشت، دارند هم انسان و هم چارپا و حیوانات اما دو نوع تمتع و دو نوع اکل است. میفرماید آنهایی که به زندگی توحیدی و معنوی پشت میکنند و میگویند ما میخواهیم همینطوری لذائذ و منافع را داشته باشیم در مدیریت هم که میآید همینطور. حالا اگر حکومت میبیند مذهبی است ریش میگذارد و تظاهر میکند اگر دوره، دوره کفر و الحاد و دینستیزی است به آن سبک خودش را نشان میدهد، این ظواهر ملاک نیست اما باطن ولو به نام کار دینی و کار مذهبی، به نام خدمت به مردم و به نام دموکراسی، به نام آزادی، به نام فعالیت مذهبی، به همه نامها هر نامی که باشد اما اتفاق واقعی که میافتد این است که این روش مصرف، این روش کار، این روش زندگی، یک روش به سبک چهارپایان است این خیلی مهم است که خداوند میفرماید که پیامبر آمد که بگویند زندگی انسانی با زندگی حیوانی متفاوت است. دو نوع اکل و مصرف داریم، دو نوع تمتع و استفاده داریم، آنهایی که کفر را انتخاب میکنند و آنهایی که ایمان را، ظاهرشان همه دارند یک کار میکنند هر دو دارند کار اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، درس، مدیریت، ظاهرش همه یکی است اما باطن اینها به هیچ وجه مثل هم نیست و فلسفه خلقت از یک طرف، فلسفه دین از بعثت از یک طرف، فلسفه زندگی انسان یعنی خلقت انسان، این سهتا یکی است تمام کسانی که سعی میکنند – این هم از آموزشها و آموزهها مبعث است – که میفرماید اگر توانستید هدف حیات انسان را درست بشناسید میتوانید هدف درست کل هستی را بشناسید میتوانید هدف از بعثت انبیاء را بشناسید این سهتا یکی است یعنی همینطور که قرآن میفرماید کل این عالم و آسمانها و زمین آفریده شد برای انسان، و انسان آفریده شد برای رشد معنوی، و رشد معنوی بدون جهاد و عمل جهادی و زندگی جهادی امکان ندارد و این زندگی جهادی باید با آگاهی و با آزادی و با انتخاب صورت بگیرد و آن وقت هرچه مشکلات و سختیهایش بیشتر باشد رشد انسان بیشتر است ولو هیچ کس نفهمد و نداند اینها آموزشهای بزرگی است که ما از پیامبر میآموزیم و این نوع نگاه و این عقاید، این نوع جهانبینی و این نوع انسانشناسی، این نوع هستیشناسی زیربنا برای کل مسائل اخلاقی و احکام عملی ما میشود یعنی فقه و اخلاق، همه ایستاده روی این قبیل آیات و روایات است که اصل هویت انسان و جهان را نشان میدهد و خدای متعال میفرماید اینها را تقلیدی نمیشود همینطوری بگویید از آباء و پدرانمان آموختیم ما هم همانها را میگوییم. آن وقت شما با مشرکین فرقی ندارید مشرکین هم همین را میگویند. فرمود وقتی به این مشرکین میگوییم که چرا این مسیر را ادامه میدهید و چرا این زندگی خلاف عقل، خلاف اخلاق و خلاف عدالت را ادامه میدهید میگویند «... إِنَّا وَجَدْنا آباءَنا...» (زخرف/ 22)؛ ما پدران و مادرانمان و اجدادمان اینطوری بودند و اینها بین ما سنت شده است و ما هم مطابق قبلیها زندگی میکنیم. بعد میپرسد که آیا اگر ولو این که پدران شما، نسلهای قبل از شما، بر اساس نادانی شکل گرفته، بر اساس جهل بوده و خطا بوده ولو انحراف از انسانیت باشد شما به صرف این که سنت اجتماعیتان این بوده، میتوانید همان مسیر را ادامه بدهید؟ انتخاب زاویه درست نگاه به هستی، به انسان و به زندگی، بر اساس تقلید و این طوری گفتن و به ما گفتن و سنت اجتماعی ما این بوده و... مسلمان ارثی و شناسنامهای اینها به درد دنیای ما میخورد، قوانین اجتماعی و مدنی به درد دنیای ما میخورد اما به درد آخرت و ابدیت ما نمیخورد! و این هم از دستاوردهای مهم و آموزههای مهم پیامبر اکرم(ص) است که فرمودند باید اصل این مسائل را یعنی نگاهتان به خدا، به انسان، به مرگ و زندگی، به این که معنای حیات چیست؟ فلسفه دین چیست؟ اصلاً اینجا کجاست و ما برای چه اینجا هستیم؟ بعداً چه میشود؟ قبلاً چه بوده؟ فرمودند اینها را نباید طوطیوار حفظ کنید قرار نیست از شما امتحان تستی بگیرند، اینها قرار است مبنای انتخابها و زندگی ما باشد، اینها جهت وجودی زندگی و مرگ ما را تعیین میکند، لذا هرچه بیشتر وقت بگذاریم برای این که این معارف الهی و توحیدی را بدانیم برای این که با استدلال بفهمیم و دانیم که چرا؟ ما به همان اندازه زمینه رشد پیدا میکنیم و بنابراین پیامبر اکرم(ص) بشر را دعوت میکند به تعقل، به این که بفهمید، به فقه، فقه یعنی فهم عمیق نه فهم سطحی، به فهم قطعی، به این که حجت قطعی داشته باشید حتی با ظن و گمان هم قانع نشوید و ما در فطرت شما این عقل را و این خرد الهی را بطور طبیعی و فطری گذاشتیم که شما بتوانید بفهمید و بتوانید تشخیص بدهید از درون با شما حرف میزنیم، از طریق عقل و فطرتتان که بفهمید، از بیرون با شما حرف میزنیم، هزاران رسول و نبی فرستادیم، بله یک مراتب بالایی از عرفان و شناخت و عمل و علم است که به آن اکثر ما نمیرسیم و لازم هم نیست که برسیم. البته راهش بسته نیست ولی ما اهل آن نیستیم نمیتوانیم و نمیکشیم و آن مقدار از معرفت و عرفان نه بر همه ما واجب شده و نه همه ما توان آن را داریم، هم ما ضعیف هستیم و هم لازم نیست که اگر کسی بخواهد این عقاید را درست و استدلالی بفهمد صد سال عمر هم بگذارید، شبانه روز نابغه هم باشید کار هم بکنید باز هم مجهولات بسیاری میماند این درست است اما یک چیزی هست لازم نیست که یا به سقف برسید و نزدیک بشوید یا دنبال دانستن استدلالی و فهم هیچ چیز نباشید این وسط، یک عالمه پلکان برای تعالی و تکامل وجود دارد این مسیر را طی کنید، قرآن مدام به ما میگوید که بنبست نیست نه برای درک جهادی و داشتن روح جهادی و نه برای عمل جهادی، باز است منتهی ظرفیتها متفاوت است هرکسی ، هر فردی در هر شرایطی در حد وسع و توان خودش. مثلاً ملاحظه بفرمایید که قرآن کریم آیات که نمیگوید ما داریم با فیلسوف بزرگی یا عرفای بزرگ یا با فقهای بزرگ ما داریم حرف میزنیم هیچ جا یک چنین چیزی نگفته است، کل قرآن میگوید ما داریم با انسان حرف میزنیم ولی ظرفیت انسانها و توانشان، توان علمی و عملیشان و شرایطشان متفاوت است و هرکسی به حسب شرایط و موقعیت خودش مخاطب است اما همه مخاطب هستیم. «أَوَلَمْ یَنْظُرُوا فِی مَلَکُوتِ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ...» (اعراف/ 185)؛ خطاب به همه ماست، خطاب به همه، حتی آن کسی که دارد در بیابان زراعت میکند دارد چوپانی میکند و آن کسی که 60- 70 سال نشسته دارد کتاب میخواند و فکر میکند و تدریس میکند مخاطب این آیه همه هستند. چرا نظر؟ نظر یعنی دقت متفکّرانه، نه نگاه سطحی، به نگاه متفکّرانه میگویند نظر. چرا نظر نمیکنند به ملکوت آسمانها و زمین. ملکوت یعنی آن باطن و حقیقت آسمانها و زمین، آنجاست که معنا و معنویت پیدا میشود آنجاست که ریشه اصلی خزائن همه موجودات آنجاست عالم غیب نه عالم مشهود و محسوس. میفرماید چرا به ملکوت جهان نگاه نمیکنید؟ خب حالا عرض من این است که خداوند این سؤال را از چه کسی پرسیده؟ از فقط ائمه و انبیاء پرسیده یا از همه ماها پرسیده؟ از همه پرسیده است. معنی این چیست؟ معنیاش این است که همه ما، همه بشریت امکان نظر کردن به ملکوت آسمان و زمین را دارند. این خیلی مهم است. این پیام بسیار استثنایی و امیدبخش به انسان است. حتی سؤال میکند که چرا نظر نمیکنند؟ یعنی اینقدر این نظر کردن به ملکوت و باطن آسمانها و زمین، باطن جهان، باطن هستی، اولاً کاملاً ممکن است برای همه ممکن است، و بعد سؤال میکند که تا حالا نظر نکردید؟ انگار که یک کاری است که باید همه میکردند در اختیار و در دسترس همه هم هست، انگار که یک کسی میآید توی جلسه میگوید چرا جلسه را شروع نکردید؟ یعنی خب میتوانستید شروع کنید و همهتان هم میتوانستید و تا الآن منتظر چه بودید؟ این پیام چه چشماندازی را جلوی چشم انسان باز میکند، دارد به همه ما، به انسان بماهو انسان، میگوید همهتان میتوانید به ملکوت عالم نظر کنید، این امکان و این ظرفیت را خداوند به شما داده که از مواد، از ماده و از جسمانیت عبور کنید و حقیقت این عالم و روح این عالم را ببینید، این قدرت به شما داده شده، چرا از آن قدرت استفاده نکردید؟ چرا نگاه متفکرانه نکردید به هستی؟ و بعد میفرماید: وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ، یعنی همه مخلوقات خداوند بدون استثناء شامل هر شیء و هر چیزی، هر چیزی در این عالم ملکوت دارد همین یک آیه را شما ببینید. اگر فقط همین یک آیه و همین یک جمله را خدای متعال از طریق پیامبر اکرم به بشر گفته بود همین برای تکان خوردن بس بود. عمل مجاهدانه یعنی عمل پرتلاش بیتوقع، چه کسی یک کسی میتواند در یک حوزهای که هست اینطوری عمل کند؟ چه کسی میتواند هم زیاد تلاش کند و هم توقع نداشته باشد؟ کسی که معنویت سرش میشود، کسی که به معنا و ملکوت عالم آسمانها و زمین، به ملکوت هرچیزی نظر دارد میرود توی روستایی پشت کوه به یک پیرزن بیماری که دست او به هیچ کس نرسیده و هیچ امکاناتی ندارد کمک میکند و هیچ کس هم جز خودش و خدا و او نمیداند، میرود مشکلات زندگی او را حل بکند، برایش بهداشت ببرد، برق ببرد، آموزش ببرد و... این آدم ولو هیچ کس او را نشناسد این به ملکوت هستی نظر کرده است، این میتواند مجاهد باشد. اما یک کسی هم هست که مشهور است، قدرت حکومتی در اختیار دارد، امکانات و بودجه عمومی در اختیارش، ریاست، شهرت، همه چیز در اختیارش هست ولی مگر میتواند با اخلاص و بدون توقع به مردم خدمت کند؟ یا خدمت نمیکند چون تنبل است و یا اگر خدمت میکند با اخلاص نیست و بدون توقع نیست دنبال یک چیزی برای خودش هست یا با تمام ظرفیت تلاش نمیکند چون تلاش یعنی تلاش با تمام ظرفیت، شما استادی، در دانشگاه با تمام ظرفیت میتوانی آموزش و پژوهش بدهی، با نصف ظرفیت و با هیچ ظرفیت، در واقع چهارتا موتور داری، اگر یک موتورت روشن است این عملیات جهادی نیست، با چهار موتور روشن عمل کنی این جهادی میشود مگر هرکسی میتواند این کار را بکند، یک مدتی هم بکند آن نظر به ملکوت جهان را نداشته باشیم هم توقع میآید و هم طلبکار میشویم و هم با چهار موتوره کار نمیکنیم یعنی نمیتوانیم مجاهد باشیم، چه کسی میتواند مجاهد باشد؟ در هر رشتهای هرکس که هست. آن زن خانهداری که در خانه دارد خدمت میکند و دارد فرزندانش را بزرگ میکند جهاد مقدس است، آن کس که دارد چه مرد و چه زن دارد بیرون تلاش میکند که خانوادهاش را تأمین کند مجاهد است، آن کسی که از حق و سهم خودش میزند و به دیگران میدهد این مجاهد است این مجاهد بزرگتری است و عدل و احسان، «إِنَّ الله یَامُرُ بِالْعَدْلِ وَالاْحْسَنِ ...» (نحل/ 90)؛ خداوند برای همیشه فرمان میدهد به عدل و احسان، عدل یعنی به حقوق همه احترام بگذاریم، احسان یعنی فراتر از حق دیگران به او بده، از حق خودت هم به او بده. این جهاد میشود. مگر هر کسی میتواند به فرمان خدا در باب عدالت و احسان عمل کند؟ نه. یک سابقهای هم فرضاً داشته باشید بعداً یک جایی مسئول میشود دستش میرسد به بیتالمال، به امکانات، شروع میکنیم انتقام شخصی، تسویه حساب، از اموال بیتالمال به شکلهای مختلف بالا کشیدن، کم کار کردن، طلبکار بودن، وعده دروغ دادن، دروغ گفتن، از زیر کار در رفتن، همه اینها علتش این است که معنا و معنویت پشت آن نیست یعنی ما نظر میکنیم به همین مُلک و به ماده آسمانها و زمین، و زندگی. همه چیز را داریم میبینیم ولی مُلک آن را،همین طبیعتش را میبینیم. آنجا میفرماید به ملکوت، این آیه خیلی عجیب است. میفرماید: وَمَا خَلَقَ اللَّهُ مِنْ شَیْءٍ، همه چیز بدون استثناء ملکوت دارند و همه شما میتوانید به این ملکوت نظر کنید و نگاه متفکرانه بکنید و بعد سؤال میکند چرا تا حالا نکردید؟ چرا عمرتان و فرصت را دارید هدر میدهید؟
میخواهم عرض کنم برای این که کار جهادی انجام دهیم لازم نیست آرم و مارش و یک کار مخصوصی باشد هر کاری میتواند جهادی باشد. این مرحوم بهلول- رحمتالله علیه- که عالم بزرگی بود و منبری آن جهاد حجاب در مسجد گوهرشاد بود و خیلی آدم اهل ریاضتی بود ایشان حدود 30 سال در زندانهای افغانستان بود و بعد از این که با این رضاخان (رضا پهلوی) سر مسئله مسجد گوهرشاد درگیر شده بود و بسیار زاهد و مرتاض بود. یکی از دوستان میگفت که یکی از این بستگان و دوستان ما میخواستند به مجلس عروسی بروند من دیدم چه خدمتی میتوانم به اینها بکنم؟ دیدم این خانمهایی که بچههای کوچک دارند 7- 8تا بچههای کوچک هستند که مدام باید یکی از اینها را بغل کند و مراقبشان باشد و این باعث میشود که این خانمها میخواهند یک ساعتی در مجلس عروسیای، استراحتی، تفریحی چیزی بکنند همان را هم نتوانند انجام بدهند، ایشان گفت من مجلس نمیآیم به جایش این بچهها را بدهید من نگه دارم و آن مادرها آن یک ساعت را بتوانند به مجلس عروسی بروند و بیایند. خیلی زیباست، آن کسی که نقل میکرد خودش آنجا جزو شاهدین قضیه بوده، ایشان میگفت که وقتی مجلس عروسی تمام شد شب برگشتیم دیدیم که 4- 5تا بچههای کوچکی که زیرشان را خراب میکردند و باید آنها را عوض میکردند و کهنههایی که باید میشستند و دوباره میگذاشتند چون آن موقعها که پوشاک نبوده، میگفت آمدیم دیدیم چون کهنهای نبوده این بچهها را عوض کند، عمامهاش را برداشته 4- 5 تیکه کرده، چون دو – سه ساعت طول کشیده، بچهها را با عمامه خودش به جای کهنه پای بچههایی که خودشان را خیس کرده بودند کرده! ظاهر این عمل را اگر کسی ببیند میگوید آقا مگر این عمامه برای این کار است؟ این چه کاری بوده که شما کردی؟ ولی وقتی کسی که دارد به ملکوت این عالم نظر میکند اصلاً نگاهش به همه چیز عوض میشود همان دو ساعتی که آنجا مراقب این بچهها بوده و عمامهاش را به کهنه آنها تبدیل کرده است، در آسمانها این عمل دیده میشود، در آسمانها تحسین میشود فرشتگان به یک چنین آدمهایی نظر میکنند اما یک کسی هم هست همانجا یک عالمه کارهای پرسروصدا میکند، شهرت، قدرت، هیچی ربطی به ملکوت و باطن آسمانها و زمین ندارد، همهاش ظاهری و قشری و همینطور که ماده میپوسد و نابود میشود آن اشخاص و آن اعمال ما همانطور میپوسد و نابود میشود و سروصداهایش برای همان چند لحظه و یک عدهای است و تمام میشود! باقی نمیماند. «ما عِنْدَکُمْ یَنْفَدُ» هرچه پیش خودتان نگه دارید یعنی با هدف مادی و دنیوی، میمیرد و میپوسد تمام میشود زمانش میگذرد، مکان عوض میشود، آدمها میروند، خودت میروی، هیچیاش نمیماند «وَ ما عِنْدَ اللَّهِ باقٍ» (نحل/ 96)؛ هرچه پیش خدا باشد و برای خدا عمل کنید و برای خدا بفرستید آن تا ابد جاودانه است و باقی میماند هرچه به خدا وصل میشود ابدی میشود، این میشود کار جهادی و عملیات جهادی. آن وقت در کوچکترین مباحث زندگی همه چیز حالت جهادی و معنوی پیدا میکند. خداوند متعال میفرماید: «وَ مِنْ آیاتِهِ أَنْ خَلَقَ لَکُمْ مِنْ أَنْفُسِکُمْ أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُونَ» (روم/ 21)؛ لازم نیست شما بروید به عمق کهکشانها تا آنجا پیدا کنید بله آنجاها هست، همه جا هست همین جلوی خودتان را نگاه کنید میفهمید، درست نگاه کنید میفهمید، آن چوپانی که در دل صحراست میفرماید که به همین شتری که جلوی توست اگر درست نگاه کنی میفهمی فلسفه زندگی، فلسفه هستی و هدف کجاست؟ چرا این هست و چطوری خلق شد؟ این را میفهمی. میفرماید شما در خانواده نگاه کن، این عشقی که بین زن و مرد هست، بین زن و شوهر بوجود میآید، این علاقه و محبّتی که بوجود میآید، این که دو جنس موجود اما از یک نوع، مِنْ أَنْفُسِکُمْ، خداوند زوج و جفت برای شما قرار داده از نوع خودتان خلق کرده، بعد میفرماید: أَزْواجاً لِتَسْکُنُوا إِلَیْها، این آرامشی که مرد و زن در کنار هم دارند، زن و شوهر در کنار هم دارند این دو جنس مخالف، خدای متعال میفرماید همین عشق زن و مرد را نگاه کنید و خدا را درست بفهمید، میفرماید همه اینها دور و بر شما آیه است. میفرماید که هیچ چیز نیست که ملکوت نداشته باشد یعنی هیچی نیست که آیه نباشد انگشت اشاره و علامتی به هدف و بالا نباشد که برای شما همه چیز را معنادار و معنوی کند. وَ جَعَلَ بَیْنَکُمْ مَوَدَّةً وَ رَحْمَةً، خداوند بین زن و مرد، بین دختر و پسر، بین زن و شوهر، خداوند این عشق را قرار داد این عشق آیه خداست. إِنَّ فی ذلِکَ لَآیاتٍ لِقَوْمٍ یَتَفَکَّرُون. اینها پر از آیات و پر از نشانه است اما نه برای همه، بلکه برای آنهایی که اهل تفکّر هستند آنهایی که خدا و معنا نمیبینند و معنویت ندارند، نگاه جهادی ندارند علت اصلیاش این است که اینها یک بار در زندگیشان درست اهل تفکر نبودند این که میفرماید: «اکثرهم لایعقلون» یعنی اکثر ما، اکثر بشر زندگی میکنند اما بدون عقل، با غریزه ما فقط زندگی میکنیم، یعنی گرسنه میشویم غذا میخواهیم، غذا پول میخواهد، پول را چه کار کنیم؟ باید یک کاری بکنیم. خب خسته میشویم باید بخوابیم، خب کجا بخوابیم؟ یک جایی میخواهیم و... خب کل اینها که غریزه شد. همین اعمال را باید با عقل انجام داد، یعنی غریزه باید به عقل تکیه بدهد، ماده باید به معنا تکیه بدهد، معنای این کارها چیست؟ بزرگترین خدمت بعثت به انسان این است که معنا و ملکوت همه چیز را بفهم، منتهی باید تفکر کنید، شما بدون تفکّر واقعاً نمیتوانید به تدیّن برسید، شما نمیتوانید حقیقتاً ایمان بیاورید اگر اساساً فکر نکردید. البته منظور از فکر، لزوماً تخصص و اصطلاحات فنی و حتماً باید فلسفه بخوانید، تفسیر و حدیث بدانید، نه. ما آدمهایی در این انقلاب و مخصوصاً جبهه زیاد دیدم، که نه درس دانشگاه، نه درس حوزه نخوانده بودند اما اهل تفکّر و تأمّل بودند، واقعاً حکیم بودند و کل زندگیشان معنا و معنویت بود با این که دستانش از شدت عملهگی و فلهگی تاول زده بود و پینه بسته بود ولی آدم در چهره اینها حکمت و نور میدید، اینها به ملکوت هستی رسیده بودند و کسانی هم بودند و هستند و هستیم که 30- 40 سال است داریم درس میخوانیم ولی واقعاً فقط با این مُلک و ظاهر عالم ارتباط داریم. دین آمده برای این که عقل انسان را بسیج کند، احیاء کند. حضرت امیر(ع) فرمودند یکی از فلسفه دین این است که «وَ یُثیرُوا لَهُمْ دَفائِنَ الْعُقُول» عقل و معقولات شما مثل گنجینه و دفینهای است که زیر خاک دفن شده است. دین میآید این گنج عقلانیت را، این عقول را از زیر خاک بیرون بیاورد و احیاء کند و گردگیری و غبارگیری کند و زنده کند. اینهایی که میگویند یا دین یا عقل؟ دین برخلاف عقل، یا عقل برخلاف دین، اینها نگاههای قرآنی و اسلامی نیست. نگاه نهجالبلاغه و امیرالمؤمنین نیست اصلاً حضرت امیر(ع) میفرماید خداوند انبیاء را فرستاد برای این که عقل انسان را احیاء کند، برای این که به ما قدرت تعقّل و عقلورزی بدهند، به ما کمک کنند درست بیندیشیم و تفکّر کنیم و فطریترین برهانها را به ما دادند که اگر کسی واقعاً به فطرت و عقل الهی هم صادقانه رجوع کند این مسائل را میفهمد لزومی ندارد که حتماً 50 سال درس خوانده باشد تا اینها با بفهمد. بله، درس بخوانید چیزهای عمیقتر و دقیقتر میفهمید راه برای اعتلاء بازتر میشود اما سعادت ما لزوماً به داشتن این مدارک و این محفوظات نیست. بزرگترین پیامآور خداوند بیسواد بود، یک ترم استاد ندیده و یک واحد درس نخوانده است. خواندن و نوشتن بلد نبود، خیلی مسئله مهمی است که بزرگترین روح، لطیفترین روح و وسیعترین و مشروحترین سینه و قلب، برای گرفتن بالاترین حقایق عالم انسانی است که در بیابان بزرگ شده، نه معلمی دیده و نه استادی دیده، چوپانی کرده ولی این قلب از همه قلبها بزرگتر است و تا ابد تک تک کلمات این قرآن و آثار این مبعث و بعثت برای ما حرف برای شنیدن دارد.
یک سؤال که جواب آن را خود قرآن داده است. اگر این بعثت انبیاء لازم بوده و ضرورت داشته، و حکمت خداوند این بعثت را ایجاب میکرده است، خب این برای همه بشریت باید میبود نه در مناطق خاصی. چون بعضیها فکر کردند که تمام پیامبران در یک منطقه خاصی مثلاً بعضی از این مستشرقین غربی نوشتند انگار همه پیامبران در خاورمیانه بودند، حالا بطور خاص چون این پیامبران اولوالعزم، مثلاً پیامبر اکرم(ص) در حجاز، حضرت عیسی(ع) در فلسطین، حضرت موسی(ع) در همین منطقه بین مصر و فلسطین، حضرت ابراهیم(ع) باز همانجا بین فلسطین تا حجاز، و همینطور. فکر کردند که کل انبیاء همینجا هستند آن وقت چرا انبیاء همه در همین منطقه خاص بودند؟ این را خود قرآن کریم جواب داده که اساساً این پیشفرض غلط است یعنی خطاب به انسان خاص و جامعه خاص و زمان خاص نبوده است. قرآن صریح جواب میدهد که چنین نیست بعثت در تمام جوامع بشری بدون استثناء اتفاق افتاده است. این آیه کریمهای که در قرآن میفرماید: «... إِنْ مِنْ أُمَّةٍ...» هیچ امّتی نیست و نبوده است، هیچ جامعه بشری نیست و نبوده که «إِلاَّ خَلا فیها نَذیرٌ» (فاطر/ 24)؛ مگر این که صدای اخطار خداوند آنجا به گوش همه رسیده است. یعنی قرآن میفرماید صدای خداوند و بعثت، انبیاء به تمام جوامع بشری بدون استثناء رسیده است و هیچ جامعهای در هیچ نقطهای از عالم نیست که بتواند بگوید حرف خدا به ما نرسید، هیچ وقت اینجا پیامبری نبوده است. شما هرجای عالم الآن بروید آن مبادی اصلی دینداری و توحید، یا معنویت، چون توحید تحریف شده است، اما معنویت، اجمالاً اعتقاد به خدا و آخرت، به پاداش اعمال، به خوب و بد، هرجا بروید هم در فطرت مردم هست آنهایی که اهل لجاجت نیستند، مصداق «الذین کفرا» یعنی کسانی که عمداً و آگاهانه جلوی حق میایستند و موضع میگیرند، غیر از آنها، که آنها هم آگاهانه این کار را میکنند، بقیه هم این را میفهمند، هم میپذیرند، هم فطرت است و هم پیام انبیاء به آنها رسیده است. در آیه دیگری در سوره نحل، آیه 36، دقیقاً همین تعبیر بعثت و مبعث ذکر میشود «وَ لَقَدْ بَعَثْنا فِی کُلِّ أُمَّةٍ رَسُولًا...» دیگر از این صریحتر و واضحتر نمیشود، با تأکید «لقد» یعنی هیچ تردید نکنید اگر کسی هم شک دارد ابهامی دارد این را بداند بدون هیچ تردید، مطمئن باشید، یقین داشته باشید که «بَعَثْنا» ما مبعوث کردیم بعثت الهی اتفاق افتاده است «فِی کُلِّ أُمَّةٍ» در تمام امّتها و جوامع بشری، در تمام تمدّنها، رَسُولًا، همه جا ما رسولان خود را فرستادیم و پیام خدا به همه جوامع بشری رسیده است. 1) أَنِ اعْبُدُوا اللَّهَ، خدا را عبادت کنید. فقط او که خالق و رازق و محیی و ممیت و ربّ شماست، فقط او ارزش این را دارد که او را عبادت و اطاعت کنید بقیه اطاعتها در راستای آن اطاعت باشد. و 2) وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ، این بُعد ایجابی معبث، اطاعت از الله و حرکت در مسیر درست، بُعد سلبی آن چیست؟ بُعد انقلابی و بُعد درگیری و نفی، آن لااله، میفرماید که وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ، در برابر همه اَشکال طاغوت، استبداد، استکبار، استعمار، استثمار، همه روشهایی که یک آدمهایی میآیند و آدمهای دیگر را، یک دولتی میآید ملّتی را، یک جامعهای میآید و جوامع دیگر را تحقیر میکند، میکوبد و در واقع علیه حق و عدالت و علیه خدا و حدود خودش و حدود خلق طغیان میکند، وَ اجْتَنِبُوا الطَّاغُوتَ، در برابر طاغوتها بایستید اینهایی که میگویند دین از سیاست جداست یا عبادت و یا درگیری با طاغوت، این دوتا پیام ثابت همه انبیاء بوده است. قرآن میفرماید که تمام جوامع بشری بدون استثناء صدای خدا و انبیاء به آنها رسیده است و به همه این دو پیام رسیده است که 1) عبادت و اطاعت الله و 2) درگیری و مقاومت در برابر طاغوت و تسلیم نشدن به انواع طاغوتهای اقتصادی و سیاسی و قبایلی که وسط بیابانهای آفریقا یا جنگلهای آمازون در فلانجا هستند یا وسط کشورهایی که غرق در فساد و کفر هستند و کسانی آنجا هستند که صدای خدا و دین و انبیاء را نشنیدند. قرآن این را انکار میکند و میفرماید صدای خدا به همه رسیده است البته تحریف شده، تغییر دادند و در آن بدعت گذاشتند جلوی اجرا و تحقق آن میایستند و عقل و فطرت هم دادیم که این را بفهمید اما انبیاء فقط همینهایی که در قرآن نامشان برده شده نیست چون بعضیها فکر کردند که حالا یک تعدادی از اسم انبیاء خیلی محدود و معدود در قرآن آمده است فکر کردند که کل انبیاء و رسولان بزرگ همینها بودند! در حالی که باز خود قرآن میفرماید که این تعداد محدود از انبیاء را ما اسم اینها را بردیم برای خصوصیتی که از اینها باید یک نکاتی به شما منتقل بشود الگوبرداری بکنید ولی این خط فقط محدود به اینها نبود قرآن میفرماید ما مبعوثان دیگری هم داشتیم که حتی شما اسمشان را هم نشنیدید در قرآن هم نیامده، راجع به آنها با شما صحبت نکردیم، «...رُسُلاً قَدْ قَصَصْناهُمْ عَلَیْکَ...» (نساء/ 164)؛ - به پیامبر اکرم(ص) میفرماید- رسولان بسیاری بودند که ما قصه آنها و ماجرای آنها را برای تو تعریف نکردیم. یعنی لازم است که خداوند علاوه بر عقل و فطرت و تجربه و فهمی که به همه انسانها داده و از درون فطرتشان که آن فطرت الهی است این ندای معنوی و معناداری زندگی را به آنها داده، ولی آن کافی نبوده است چون ممکن است هم به لحاظ آگاهی، هم به لحاظ آزادی و هم به لحاظ موانع نظری، هم عملی، اتفاقاتی بیفتد که آن صدای فطرت مدام ضعیف و خاموش بشود و قدرت تعقل و تفکر آزاد که به خدا و حقیقت منجر بشود از یک عدهای ملتها و جوامع و افراد ضعیفتر توسط طاغوتها و اغویاء سلب بشود. لذا انبیاء و رسولان را هم فرستاده است به این معنا که یک پنجرهای بالاتر از عقل عادی بشر، و حس و تجربه عادی بشر، یک پنجره دیگری هم آن بالا باز شد که به آن مبعث و بعثت میگوییم و آن این است که به عقل و فطرت و تجربه ما کمک کند که اگر آنها تضعیف و تحریف میشوند آنها را ما اصلاح کنیم، تقویت کنیم، نگذاریم دیگران در برابر این هدایت موانع ایجاد کنند. اولاً خود افراد باید بخواهند، خودشان باید بخواهند که بدانند. خیلی از کسانی که گرفتار کفر و سقوط میشوند و میشویم برای آن که آن حق را میفهمیم همان مقدار که میفهمیم، تسلیم همان نمیشویم. «الذین آمنوا» نمیشویم، جزو «الذین کفروا» میشویم جلوی آن میایستیم و محل نمیگذاریم. میفهمیم حق چیست و خلاف آن عمل میکنیم. خب این که تقصیر انبیاء نیست. این تقصیر بعثت و مبعث نیست، بعثت وظیفهاش را انجام میدهد.
نکته دوم این که، بعضیها واقعاً میخواهند عمل کنند اما طاغوتها و قدرتها نمیگذارند که صدای حق به اینها برسد جامعه را به فساد و گنداب میکشانند، بیعدالتی و ظلم، گناه و فحشا، در جامعه حاکم میکنند، خانوادهها را فاسد میکنند تعلیم و تربیت را فاسد میکنند جامعه را به سمت برهنگی و بیحجابی و شراب و قمار و فساد و جهل پیش میبرند. اینجاست که برای این که صدای خدا به همه برسد انبیاء مأمور میشوند که وارد مبارزه بشوند یعنی دین با سیاست گره میخورد، با اقتصاد گره میخورد، با عدالت اقتصادی و اجتماعی، با رسانه، با تعلیم و تربیت، با مفهوم خانواده، برای این که تمام اینها تأثیر دارد که مانع رشد انسانها بشود یا باعث رشد انسانها بشود از این جهت است که رسولان الهی وارد عمل میشوند و باید وارد عمل بشوند تا این موانع را بردارند، طاغوتها را به کمک خود مردم کنار بزنند و نگذارند که صاحبان زر و زور و تزویر، تودههای مردم را زیر زنجیر جهل و بردگی نگه دارند. این است که انبیاء مأمور به قیام میشوند قیام به قسط، امر به معروف و نهی از منکر و جهاد. و تشکیل حکومت، برای این وارد میشوند. اما بعد که موانع را برداشتند، اصلاً جهاد برای این است که موانع تفکّر و انتخاب آزاد انسانها برداشته بشود جهاد برای این نیست که کسانی را مجبور به مسلمانی کنند. جهاد برای این است که قدرتهای فاسد و طاغوتها را باید بشکنیم و زنجیری که آنها روی ملّتها گذاشتند باید دریده بشود انقلاب و صدور انقلاب همین است، جهاد همین است. سایه شمشیر ستم را از روی سر ملّتها برداریم که خودِ مردم و خود آدمها باید تصمیم بگیرند که میخواهند «فَمَنْ شاءَ فَلْیُؤْمِنْ، وَ مَنْ شاءَ فَلْیَکْفُرْ...» (کهف/ 29)؛ هرکس میخواهد مؤمن و هرکس میخواهد کافر بشود خودش هست و عاقبت خودش! اما در سرنوشت حقوق دیگران نباید تجاوز بکند. حق برایش روشن بشود حالا اگر خودش سوء انتخاب و سوء اختیار کرد خودش خواست به جهنم برود خب به جهنم که میخواهد برود به جهنم! اما نباید اجازه بدهی که دیگران را با خودت به زور به جهنّم ببری. بله هیچ کس را به زور نمیشود و نباید هم، و نمیشود که به بهشت برد چون بهشت و جهنم بر اساس انتخاب آزاد و آگاه است و الا آن عمل ارزش اخلاقی ندارد نه عبادت است نه گناه است نه ثواب است کاری که با انتخاب آزاد انجام نشود به زور کسی را نمیشود بهشت برد، تلاش در این مسیر هم غلط است اما باید راه بهشت را به همه نشان بدهیم که کار بعثت همین است. 1) راه بهشت و سعادت را به همه نشان بده و 2) موانع ملتها برای رفتن به سمت بهشت را از سر راه مردم بردارد تلاش کند که بردارد از طریق جهاد با طاغوت و موانع رشد انسان. راههای غیبی را هم خداوند کمک میکند باز میکند امداد الهی میرسد و مشکلات بسیاری که فکر میکردی حل نمیشود میبینیم که حل شد. پس این موانع، اگر بر سر راه ملتها و بر سر راه انبیاء نبود حتماً صدای انبیاء به همه ملّتها و همه آحاد انسانها کامل و دقیق میرسید. چرا حتی در زمان خود انبیاء و رسولان نرسیده است؟ صدای انبیاء به خیلی از ملتها نمیرسید. چرا؟ چون شاهنشاهی ایران و امپراطوری روم و اشراف قریش نمیگذاشتند برسد ولی این تقصیر بعثت و انبیاء نیست باید تلاش کرد که موانع برداشته بشود، اگر کسانی این وسط صدای انبیاء به آنها نرسید بدون این که خودشان تقصیری داشته باشند اینها مستضعف فکری و معرفتی حساب میشوند که اینها را هم خداوند متعال در قرآن، نوع مواجهه عادلانه با آنها و تأمین حقوق آنها و جبران ظلمی که به آنها شده از طرف طاغوتها آن را هم توضیح داده است.
عذر میخواهم وقت دوستان را گرفتم. رهآوردهای بعثت پیامبر اکرم(ص) و همه انبیاء و این بعثت که بعثت همه بعثتها بود خدمت رفقا عرض کردم. والسلام علیکم و رحمهالله و برکاته. اگر فرمایشی دارید ما در خدمتیم.
یکی از حضار: با توجه به فرمایش شما که بحث مدیریت جهادی را آمدید با بعثت نبی مکرم اسلام به آن اشاره فرمودید ما یک توقع و انتظاری هم از اساتیدمان، به عنوان اساتید جهادی مد نظر هست و برای این که جوانان ما این روحیه را پیدا بکنند، اگر چند شاخصه را اشاره بفرمایید ممنون میشوم.
جواب استاد: ممکن است که فکر کنیم شاگرد ما فرزند ما باید دقیقاً همانطوری که مثلاً یک فرمانده به نیروی تحت امرش دستور میدهد فکر میکنیم رابطه استاد و شاگرد یک چنین رابطهای است که این یک اشتباهی است. البته این را من در خودم و در بعضیها عرض میکنم که این حالت هست و انبیاء یعنی خود پیامبر اکرم(ص) و انبیاء(ع) به انسان حتی به مؤمنین، چه برسد به دیگران این طوری نگاه نکردند، چون استاد بزرگ خود پیامبر اکرم(ص) است معلمی بزرگتر از ایشان نیست، فرمودند: «إنَی بُعِثتُ مُعَلِّما» فرمودند من برای تعلیم به عنوان معلم برانگیخته شدم و اگر وارد هر عرصه دیگری هم میشوم این در ذیل وظایف معلّمی و استادی است. در واقع پیامبر اکرم(ص) هم استاد معرفت و آگاهی است و هم استاد اخلاق است و هم استاد عمل و سبک زندگی است. بهترین شاخص خودِ پیامبر اکرم(ص) هستند. ما فکر میکنیم به عنوان یک پدر و به عنوان یک معلّم، هم راجع به فرزندانم و هم راجع به شاگردانم فکر میکنم من آن وقتی موفق هستم که او دقیقاً کپی و نسخه دوم من بشود و هرچه من میخواهم او انجام بدهد! من فکر میکنم معلم موفق یا یک پدر یا مادر موفقی هستم. بعضیها فکر میکنند عمل خوب یعنی پرکاری و کار زیاد. قرآن نمیفرماید که فلسفه خلقت شما این است که «أیکم اکثر عملا» کدامتان بیشتر کار کردید؟ نه، بلکه میفرماید: «أَیُّکُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» (ملک/ 2)؛ این خیلی درس مهمّی در حوزه استادی و تعلیم و تربیتی و کار با شاگرد، با فرزند، با نسل جدید و با یک جامعه است. خداوند میفرماید ما از شما حُسن عمل میخواهیم نه کثرت عمل. ممکن است یک کسی دو هزارتا کار انجام بدهد اما این کار درست و زیبا، الهی و انسانی نباشد. خالصانه نباشد. نظام سرمایهداری پرکار است اما «اکثرکم عملا» است نه «احسنکم عملا». صحبت این است که چه کسی در اینجا زیباتر و درستتر عمل میکند؟ چه کسی درستتر زندگی میکند؟ بعثت آمد به ما راه درستتر زیستن، راه زندگی تمیز را به ما نشان بدهد نه این که چه کسی بیشتر پول جمع میکند. یک زمانی تکنولوژی علم پیشرفته نبود مثلاً تا دو هزار سال پیش، پنج هزار سال پیش، هزار سال پیش، با الآن که پیشرفتهتر شده است یا هزار سال دیگر که ما و شما نیستیم ممکن است هرکسی با ماشین شخصیاش، جمعه با وسایل نقلیهاش برود کره ماه تفریح کند شب برگردد. سؤال میکنند این همه امکانات اینجا هست آنجا نبود، بعثت انبیاء بخاطر تکنولوژی نبوده، البته کمک کرده، راه را برایشان باز کرده، آموزشهای اولیه را هم داده، دعوت به عقل و تجربه و علم و صنعت در قرآن و روایات مکرر شده است اما فلسفه بعثت و دین این نبود، فلسفه این بود که آدم باشید. آدم بودن هم در دورهای که 5 هزار سال پیش و الآن و 5 هزار سال دیگر، آدم بودن در زندگی قبیلهای با اسب و شتر، با امروز، با هواپیما و اینترنت و فضانوردی، با 500 سال دیگر که معلوم نیست چه امکانات دیگری باشد، انسان بودن در این سه مقطع فرقی نمیکند، سعادت و شقاوت ما به میزان ثروت و قدرت و تکنولوژی و صنایعی که داریم نیست. انسان بودن همان «أیّکم أحسن عملا» است. البته علم و تکنولوژی و ثروت و قدرت و رفاه همه به جای خود. اما حضرت(ص) فرمود روشن باشد که اصل چیست، از این جهت این که در چه جامعهای، چه خانوادهای، چه طبقهای، فقیری، ثروتمندی، دانشمندی، اصلاً فرصت درس خواندن نداشتی، امکان آن را نداشتی، تأثیر ندارد. آن چیزی که حُسن عمل و انسان بودن است آن مهم است. ببینید شهید قاسم سلیمانی که بزرگترین تشییع جنازه دنیا برای او انجام شد در خود آمریکا در 20- 30 ایالت بالا بردند، خود آمریکاییها عکس رئیس جمهور خودشان را آتش زدند عکس ایشان و ابومهدی را بالا بردند. در هند، پارسال حدود هزارتا مجلس ختم برایش گرفتند مسلمان و هندو بودایی. اینها غیر عادی است. این آدم که بود؟ ایشان یک بچه عشایری بوده، پشت کوه، در مناطق حاشیه کویر کرمان. میگفت که بیشترین خاطرات من در دوران کودکی و نوجوانی گرسنگی بود. میگفت ما همیشه گرسنه بودیم. این 12- 13 ساله، بچه میرود شهر کارگری کند میگوید گرسنه بودیم یک کسی سیب پوست میکَند، پشت سر این پوست سیب این را برمیداشتم میخوردم. میگوید من 20 ساله بودم چون بلد نبودم، ما معلم نداشتیم، نماز میخواندیم ولی احکام نمیدانستم، میگفت من 20- 21 ساله بودم که قبل از انقلاب برای کارگری مشهد رفتم آنجا کسی پرسید که تو مقلّد کی هستی؟ میگوید من گفتم مقلد چیه؟ مقلد و مرجع را نمیدانستم چیست؟ ما پشت کوه گوسفند میچراندیم. چطوری میشود یک آدم اینطوری میشود؟ آن مسئله اصلی این است.
هشتگهای موضوعی